زنها و مردها به هر دلیلی ممکن است در شروع میاسالی تنها شوند. تنهایی از این جهت که همسر خود را از دست بدهند و یا با رفتن بچهها از خانه احساس کنند که دور و برشان خالی شده است.
با ازدواج مادرم مخالف بودم، اما الان پشیمانم!
متولد ۱۳۴۰ است. در آستانه ۵۸ سالگی و ورود به هشتمین سالی است که تنهایی را تجربه میکند. . زنها و مردها به هر دلیلی ممکن است در شروع میاسالی تنها شوند. تنهایی از این جهت که همسر خود را از دست بدهند و یا با رفتن بچهها از خانه احساس کنند که دور و برشان خالی شده است. مرگ همسر، یکی از بدترین اتفاقهایی است که میتواند در میانسالی برای یک فرد اتفاق بیفتد. طبق آمار در کشورهای اروپایی بیشترین میزان افسردگی مربوط به مرگ همسر میشود. در ایران البته قضیه کمی متفاوت است و مرگ فرزند تبعات بدتری خواهد داشت. با این حال کم نیستند زنان و مردانی که در میانسالی به دلیل فوت همسر تا حد زیادی ناامیدی، یاس و تنهایی عمیق را تجربه میکنند. این مسئله میتواند با طلاق هم اتفاق بیفتد. البته طبق آمار تنها ۵ درصد از زوجهای بالای ۵۰ سال از هم جدا میشوند با این حال اما ازدواج این افراد چه پس از مرگ همسر و چه پس از جدایی، تابویی است که هنوز در کشور ما وجود دارد.
کلیشه ازدواج افراد میانسال در زنان پررنگ تر از مردان است و در بین افرادی که همسرشان فوت کرده باز پررنگ تر از کسانی است که طلاق گرفته اند. بچهها بزرگترین مانع ازدواج والدینشان بعد از فوت پدر یا مادر خود هستند و اغلب علاقه ای ندارند که والدینشان ازدواج مجدد داشته باشند.آ نها با این موضوع کاملا احساسی برخورد میکنند و دوست ندارند کسی جای پدر یا مادر از دست رفتهشان را بگیرد.
مخالفت افسانه، همان کسی که در ابتدای گزارش به آن اشاره کردیم تصمیم میگیرد بعد از هشت سال تنهایی، مجدد ازدواج کند. او اما با مخالفت دختر خود روبرو میشود. افسانه میگوید:« همسرم سرطان داشت و هشت سال پیش فوت کرد. در تمام این سالها هیچ وقت دوباره به تأهل فکر نمیکردم . اما بعد از اینکه دخترم ازدواج کرد و پسرم به خارج از ایران رفت، با آقایی آشنا شدم که حس کردم میتوانم با او زندگی مشترک آرامی داشته باشم. او هم شرایطی شبیه به من داشت. همسرش چهار سال پیش فوت کرده بود و بچههایش همه متأهل بودند. اما وقتی موضوع را با بچهها مطرح کردم دخترم مخالفت کرد. از نظر او من میخواستم جای پدرش را با فرد دیگری پر کنم اما این واقعیت ماجرا نبود. من تنها دوست داشتم تنهاییام را با کسی شریک شوم. جالب اینجا بود که در این مورد پسرم مخالفتی نداشت. او به من حق میداد که تنها نباشم اما دخترم با این قضیه کنار نیامد. همسر مرحومم برای همه ما خیلی عزیز بود، برای همین هم وقتی مخالفتهای دخترم را دیدم قید ازدواج دوباره را زدم و به او جواب رد دادم. چند ماه بعد هم متوجه شدم که این آقا با فرد دیگری ازدواج کرده است.»
جالب اما اینجاست که حالا در گفتگو با نگین، دختر افسانه متوجه میشویم که بعد از گذشت یک سال و منتفی شدن ازدواج پشیمان است. او میگوید:« سال گذشته خیلی احساسی برخورد کردم. فکر میکردم با ازدواج دوباره مادرم هیچ کس، یادی از پدرم نخواهد کرد. سر همین هم سعی کردم مادرم را منصرف کنم. اما حالا احساس پشیمانی میکنم. وقتی خودم با همسرم و پسر سفر میروم مدام به مادرم فکر میکنم. به اینکه تنهایی در خانه چه میکند. وقتی در یک مهمانی هستم مدام در فکر مادرم هستم که کسی را ندارد تا با او حرف بزند. همه اینها باعث شد تا کم کم عذاب وجدان پیدا کنم. حالا به مادرم میگویم راضی هستم که ازدواج کنی ولی در این شرایط پیدا کردن شخصی که بتوان با آن زندگی دوباره را شروع کرد چندان راحت نیست و ممکن است به این زودیها اتفاق نیفتد. این موضوع آنقدر اذیتم میکند که فکر میکنم مسبب تنهایی مادرم من هستم. به دلیل شرایط زندگی خودمم هم نمیتوانم دائم پیش مادرم باشم و همین باعث میشود بیشتر متوجه اشتباهم شوم»
مشکلات پیش رو «سیما اکبرنژاد»، روانشناس اما معتقد است در جامعه ما تنها تابوها نیستند که مانع ازدواج مجدد افراد میانسال میشوند. او میگوید:«جدای از تابویی به اسم ازدواج مجدد میانسالان، دلایل دیگری وجود دارد که این کار را برای افراد بالای ۵۰ سال سخت میکند و باعث میشود تا آنها از این موضوع تا حدی فراری باشند.
ازدواج مجدد به این معناست که شما شریکی داشته باشید تا بتوانید خلا تنهایی را با او پر کنید. شریکی که در میانسالی باعث آرامش شما شود و برای شما چالشهای جدیدی ایجاد نکند. به همین دلیل است که ازدواج در این سن کار بسیار سختی خواهد بود. در این سن شخصیتها شکل گرفته و کسی علاقه ای ندارد خود را برای دیگری تغییر دهد. ضمن اینکه از شور و شوق جوانی اثر کمیمانده و همین باعث میشود تا افراد انعطافپذیری کمینشان دهند.
به همین دلیل زنان علاوه بر تابوهای موجود در جامعه ترجیح میدهند که تنهایی زندگی کنند و زندگی خود را با کسی که معلوم نیست چه خواستههایی دارد شریک نشوند. احتمالا شما هم این جمله را از زنان میانسال تنها زیاد شنیده اید که:« مگه بیکارم آقا بالاسر برای خودم بیارم!» آنها این جمله را در جواب اینکه چرا تنها ماندهاند و ازدواج نمیکنند میگویند.
به دلیل بافت سنتی جامعه ما مردها همیشه در نقش محدود کننده ظاهر شده اند و همین باعث میشود تا زنان خودشان هم علاقه ای به شروع زندگی جدید نداشته باشند. این البته در مورد مردان کمیمتفاوت است و آنها با تمام مواردی که گفته شد همسر داشتن را ترجیح میدهند. ضمن اینکه باید توجه کرد ازدواج دوم آن هم در میانسالی از هر تصمیمیشخصی تر است.در واقع توصیه ما همیشه به افراد این بوده که هرگز مصلحت و خواسته خود را نباید فدای احساسات فرزندانشان کنند.
زنان و مردان در هر سنی نیاز به همدم دارند و این احساس نیاز نباید فدای خودخواهی دیگران شود. اما یک نکته بسیار مهم در مورد ازدواج دوم میانسالان وجود دارد. معمولا پیدا کردن شخصی که از هر نظر مناسب باشد کار راحتی نیست. در این ازدواج فرزندان، شرایط زندگی و اخلاق هر دو طرف اهمیت زیادی دارد. اگر قرار باشد با مخالفت بچهها ازدواج میسر نشود، پیدا کردن یک مورد دیگر به هیچ وجه آسان نخواهد بود. گاهی تنها یک مورد برای ازدواج مجدد پیش میآید که با بهانههای الکی همان یک مورد هم میتواند از دست برود. زندگی در هر حالی جریان دارد و بچه ها باید بدانند که یک فرد جدید قرار است پدر یا مادر از دست رفته شان را کنار بزند و جای او بنشیند.»
کلیشه ازدواج افراد میانسال در زنان پررنگ تر از مردان است و در بین افرادی که همسرشان فوت کرده باز پررنگ تر از کسانی است که طلاق گرفته اند. بچهها بزرگترین مانع ازدواج والدینشان بعد از فوت پدر یا مادر خود هستند و اغلب علاقه ای ندارند که والدینشان ازدواج مجدد داشته باشند.آ نها با این موضوع کاملا احساسی برخورد میکنند و دوست ندارند کسی جای پدر یا مادر از دست رفتهشان را بگیرد.
مخالفت افسانه، همان کسی که در ابتدای گزارش به آن اشاره کردیم تصمیم میگیرد بعد از هشت سال تنهایی، مجدد ازدواج کند. او اما با مخالفت دختر خود روبرو میشود. افسانه میگوید:« همسرم سرطان داشت و هشت سال پیش فوت کرد. در تمام این سالها هیچ وقت دوباره به تأهل فکر نمیکردم . اما بعد از اینکه دخترم ازدواج کرد و پسرم به خارج از ایران رفت، با آقایی آشنا شدم که حس کردم میتوانم با او زندگی مشترک آرامی داشته باشم. او هم شرایطی شبیه به من داشت. همسرش چهار سال پیش فوت کرده بود و بچههایش همه متأهل بودند. اما وقتی موضوع را با بچهها مطرح کردم دخترم مخالفت کرد. از نظر او من میخواستم جای پدرش را با فرد دیگری پر کنم اما این واقعیت ماجرا نبود. من تنها دوست داشتم تنهاییام را با کسی شریک شوم. جالب اینجا بود که در این مورد پسرم مخالفتی نداشت. او به من حق میداد که تنها نباشم اما دخترم با این قضیه کنار نیامد. همسر مرحومم برای همه ما خیلی عزیز بود، برای همین هم وقتی مخالفتهای دخترم را دیدم قید ازدواج دوباره را زدم و به او جواب رد دادم. چند ماه بعد هم متوجه شدم که این آقا با فرد دیگری ازدواج کرده است.»
جالب اما اینجاست که حالا در گفتگو با نگین، دختر افسانه متوجه میشویم که بعد از گذشت یک سال و منتفی شدن ازدواج پشیمان است. او میگوید:« سال گذشته خیلی احساسی برخورد کردم. فکر میکردم با ازدواج دوباره مادرم هیچ کس، یادی از پدرم نخواهد کرد. سر همین هم سعی کردم مادرم را منصرف کنم. اما حالا احساس پشیمانی میکنم. وقتی خودم با همسرم و پسر سفر میروم مدام به مادرم فکر میکنم. به اینکه تنهایی در خانه چه میکند. وقتی در یک مهمانی هستم مدام در فکر مادرم هستم که کسی را ندارد تا با او حرف بزند. همه اینها باعث شد تا کم کم عذاب وجدان پیدا کنم. حالا به مادرم میگویم راضی هستم که ازدواج کنی ولی در این شرایط پیدا کردن شخصی که بتوان با آن زندگی دوباره را شروع کرد چندان راحت نیست و ممکن است به این زودیها اتفاق نیفتد. این موضوع آنقدر اذیتم میکند که فکر میکنم مسبب تنهایی مادرم من هستم. به دلیل شرایط زندگی خودمم هم نمیتوانم دائم پیش مادرم باشم و همین باعث میشود بیشتر متوجه اشتباهم شوم»
مشکلات پیش رو «سیما اکبرنژاد»، روانشناس اما معتقد است در جامعه ما تنها تابوها نیستند که مانع ازدواج مجدد افراد میانسال میشوند. او میگوید:«جدای از تابویی به اسم ازدواج مجدد میانسالان، دلایل دیگری وجود دارد که این کار را برای افراد بالای ۵۰ سال سخت میکند و باعث میشود تا آنها از این موضوع تا حدی فراری باشند.
ازدواج مجدد به این معناست که شما شریکی داشته باشید تا بتوانید خلا تنهایی را با او پر کنید. شریکی که در میانسالی باعث آرامش شما شود و برای شما چالشهای جدیدی ایجاد نکند. به همین دلیل است که ازدواج در این سن کار بسیار سختی خواهد بود. در این سن شخصیتها شکل گرفته و کسی علاقه ای ندارد خود را برای دیگری تغییر دهد. ضمن اینکه از شور و شوق جوانی اثر کمیمانده و همین باعث میشود تا افراد انعطافپذیری کمینشان دهند.
به همین دلیل زنان علاوه بر تابوهای موجود در جامعه ترجیح میدهند که تنهایی زندگی کنند و زندگی خود را با کسی که معلوم نیست چه خواستههایی دارد شریک نشوند. احتمالا شما هم این جمله را از زنان میانسال تنها زیاد شنیده اید که:« مگه بیکارم آقا بالاسر برای خودم بیارم!» آنها این جمله را در جواب اینکه چرا تنها ماندهاند و ازدواج نمیکنند میگویند.
به دلیل بافت سنتی جامعه ما مردها همیشه در نقش محدود کننده ظاهر شده اند و همین باعث میشود تا زنان خودشان هم علاقه ای به شروع زندگی جدید نداشته باشند. این البته در مورد مردان کمیمتفاوت است و آنها با تمام مواردی که گفته شد همسر داشتن را ترجیح میدهند. ضمن اینکه باید توجه کرد ازدواج دوم آن هم در میانسالی از هر تصمیمیشخصی تر است.در واقع توصیه ما همیشه به افراد این بوده که هرگز مصلحت و خواسته خود را نباید فدای احساسات فرزندانشان کنند.
زنان و مردان در هر سنی نیاز به همدم دارند و این احساس نیاز نباید فدای خودخواهی دیگران شود. اما یک نکته بسیار مهم در مورد ازدواج دوم میانسالان وجود دارد. معمولا پیدا کردن شخصی که از هر نظر مناسب باشد کار راحتی نیست. در این ازدواج فرزندان، شرایط زندگی و اخلاق هر دو طرف اهمیت زیادی دارد. اگر قرار باشد با مخالفت بچهها ازدواج میسر نشود، پیدا کردن یک مورد دیگر به هیچ وجه آسان نخواهد بود. گاهی تنها یک مورد برای ازدواج مجدد پیش میآید که با بهانههای الکی همان یک مورد هم میتواند از دست برود. زندگی در هر حالی جریان دارد و بچه ها باید بدانند که یک فرد جدید قرار است پدر یا مادر از دست رفته شان را کنار بزند و جای او بنشیند.»
| سارا شمیرانی |
“